با معنی بعضی کلمات:
لوامة: مؤنث لائمه است به معنى ملامت كننده
«لِیَفْجُرَ»: تا گناه کند.
«مَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»: چیزهائی که پیشاپیش فرستاده است و برجای گذاشته است. همه کارهائی که کرده است و نکرده است.
امام باقر عليه السلام در توضيح آيه «بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» فرمود: فما سن من سنة ليستن بها من بعده فان كان شرا كان عليه مثل وزرهم ... و ان كان خيرا كان له مثل اجورهم «4» هر كس راه و روش بد يا خوبى را پايهگذارى كند، پس از او هر كس به آن عمل كند، اگر بد باشد كيفرى مثل كيفر گناهكار و اگر خوب باشد، پاداشى همانند عمل كننده آن نيز به او داده مىشود.
«جُمِعَ»: جمعآوری گردید. مراد درهم پیچیدن و گردآوری کردن است.
ناضرة: نضر: طراوت و زيبايى «النضرة: الحسن» وجوه ناضره يعنى چهرههاى با طراوت نظير تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ مطففين/ 24.
«ناضِرَةٌ» شادابى ناشى از دريافت نعمتهاى فراوان است. چنانكه در جاى ديگر فرمود:«نَضْرَةَ النَّعِيمِ» مطففّين، 24.
شايد مراد از «ناظِرَةٌ» انتظار دريافت نعمت باشد. چنانكه در روايتى از امام رضا عليه السلام آمدهاست: «مشرقة تنتظر ثواب ربها» آنان در انتظار پاداش پروردگارشان هستند.
«باسِرَةٌ» به معناى گرفتگى چهره است.
باسرة: بسيار عبوس و قيافه درهم كشيده، در مجمع فرموده: بسور آشكار شدن كراهت در چهره است
فاقره: فقار ظهر به معنى ستون فقرات است، بلا و عذاب بزرگ را فاقره گويند كه پشت انسان را مىشكند، حاجت را نيز از آن جهت فقر گويند
«فاقِرَةٌ» از «فقار» به معناى ستون فقرات است. فقير نيز از همين ريشه و به معناى كسى است كه به خاطر نادارى گويا ستون فقراتش شكسته است. مراد از فاقره كمرشكن است.
تذرون: ترك مىكنيد، ناديده مىگيريد. و ذر: ترك كردن و انداختن از روى بىاعتنايى. عرب ماضى، مصدر و اسم فاعل آن را به كار نمىبرد بلكه ترك، ترك و تارك به كار مىبرد
«نَاظِرَةٌ»: نگرنده. معنی دیگر آیه: چشم به الطاف پروردگار خود دوختهاند. با توجّه به معنی اوّل، باید گفت که نیروی دید در جهان دیگر همچون نیروی دید در این جهان نمیباشد. مثلاً بهشتیان دوزخیان را در قعر آتش سوزان مشاهده میکنند و با ایشان به سخن میپردازند. به هر حال نحوه مشاهده آنجا همچون همه چیزهای دیگر آخرت، با نحوه مشاهده اینجا فرق دارد. احادیث پیغمبر نشان میدهد که نگاه کردن آخرت بدون کیفیّت و چگونگی و حدود و جهات و مسافات و صفات است.
تراقى: رقى: بالا رفتن و بالا بردن. ترقوه: گلو. عرب آن را مقدم حلق در بالاى سينه گفتهاند، علت اين تسميه آنست كه نفس در آن بالا مىرود، جمع آن تراقى است، استخوانهاى اطراف گردن نيز گفتهاند
«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است كه دور گلو را فراگرفته است.
«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رقى» است. به اوراد و اذكارى كه موجب شفاى مريض مىشود، «رقية» گويند. پس «راقٍ»: هرچيزى كه مايه نجات بيمار از مرگ است.
به فرموده امام صادق عليه السلام، جان دادن مؤمن مانند بوييدن بهترين بوييدنىهاست.
در حديث مىخوانيم: «من ترك الصلاة معتمدا فقد كفر»
هركس با توجّه و از روى عمد نماز را ترك كند، كافر است.
راق: اسم فاعل است بالا رونده و بالا برنده. آن را نجات دهنده، شفا دهنده و حمايت كننده گفتهاند
«لا صَدَّقَ»: زکات نداده است. تصدیق حق و حقیقت، از جمله قرآن و پیغمبر نکرده است.
«أَوْلَی»: سزاوارتر. درخورتر. مراد سزاوارتر به مرگ و نابودی است. بعضی گفتهاند: فعل ماضی است؛ یعنی خدا مرگ تو را نزدیک گرداند و نابودت کند!
«عَلَقَةً»: خون لخته و دَلَمه.
«سَوّی»: اندام او را همآهنگ کرد و سر و سامان داد.
برچسب : نویسنده : maktoob11 بازدید : 66