با سوره قیامت -75

ساخت وبلاگ

با معنی بعضی کلمات:

لوامة: مؤنث لائمه است به معنى ملامت كننده

«لِیَفْجُرَ»: تا گناه کند.

  • برق: چون چشم مضطرب و خيره شود گويند: بَرِقَ الْبَصَرُ.
  • وزر: (بر وزن شرف) پناهگاهى در كوه.
    «وَزَرَ» به معناى پناهگاهى چون كوه و قلعه است

«مَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ»: چیزهائی که پیشاپیش فرستاده است و برجای گذاشته است. همه کارهائی که کرده است و نکرده است.
امام باقر عليه السلام در توضيح آيه‌ «بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» فرمود: فما سن من سنة ليستن بها من بعده فان كان شرا كان عليه مثل وزرهم ... و ان كان خيرا كان له مثل اجورهم‌ «4» هر كس راه و روش بد يا خوبى را پايه‌گذارى كند، پس از او هر كس به آن عمل كند، اگر بد باشد كيفرى مثل كيفر گناهكار و اگر خوب باشد، پاداشى همانند عمل كننده آن نيز به او داده مى‌شود.

  • خسف: خسف: فرو رفتن و فرو بردن. منظور از آن رفتن نور ماه است.
  • «جُمِعَ»: جمع‌آوری گردید. مراد درهم پیچیدن و گردآوری کردن است.

  • مفر: اسم مكان است (محل فرار).
  • مستقر: محل قرار گرفتن، اين كلمه اسم مفعول نيست، چون استقرار متعدى نيامده است به معنى استقرار نيز آيد
  • «یُنَبَّأُ»: باخبر گردانده می‌شود. در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد.
  • «عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»: از وضع خود آگاه است و بهتر از هرکس دیگری می‌داند که چه کارهائی کرده است. خود انسان حجّت و گواه بر خودش است. چرا که اعضاء او گواهی بر اعمال او می‌دهند. «بَصِیرَةٌ»: بینا و آگاه. حجّت و دلیل و برهان. حرف (ة) برای مبالغه است.
  • معاذير: عذرها: پوزش، به قولى حجتى است كه با آن پوزش مى‏‌خواهند معذرة: عذر و حجت، جمع آن معاذير است.
  • ناضرة: نضر: طراوت و زيبايى «النضرة: الحسن» وجوه ناضره يعنى چهره‏‌هاى با طراوت نظير تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ‏ مطففين/ 24.
    «ناضِرَةٌ» شادابى ناشى از دريافت نعمت‌هاى فراوان است. چنانكه در جاى ديگر فرمود:«نَضْرَةَ النَّعِيمِ» مطففّين، 24.

    شايد مراد از «ناظِرَةٌ» انتظار دريافت نعمت باشد. چنانكه در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده‌است: «مشرقة تنتظر ثواب ربها» آنان در انتظار پاداش پروردگارشان هستند.

  • «باسِرَةٌ» به معناى گرفتگى چهره است.
    باسرة: بسيار عبوس و قيافه درهم كشيده، در مجمع فرموده: بسور آشكار شدن كراهت در چهره است

    فاقره: فقار ظهر به معنى ستون فقرات است، بلا و عذاب بزرگ را فاقره گويند كه پشت انسان را مى‌‏شكند، حاجت را نيز از آن جهت فقر گويند
    «فاقِرَةٌ» از «فقار» به معناى ستون فقرات است. فقير نيز از همين ريشه و به معناى كسى است كه به خاطر نادارى گويا ستون فقراتش شكسته است. مراد از فاقره كمرشكن است.

  • تذرون: ترك مى‏كنيد، ناديده مى‌‏گيريد. و ذر: ترك كردن و انداختن از روى بى‌‏اعتنايى. عرب ماضى، مصدر و اسم فاعل آن را به كار نمى‌‏برد بلكه ترك، ترك و تارك به كار مى‌‏برد

  • «نَاظِرَةٌ»: نگرنده. معنی دیگر آیه: چشم به الطاف پروردگار خود دوخته‌اند. با توجّه به معنی اوّل، باید گفت که نیروی دید در جهان دیگر همچون نیروی دید در این جهان نمی‌باشد. مثلاً بهشتیان دوزخیان را در قعر آتش سوزان مشاهده می‌کنند و با ایشان به سخن می‌پردازند. به هر حال نحوه مشاهده آنجا همچون همه چیزهای دیگر آخرت، با نحوه مشاهده اینجا فرق دارد. احادیث پیغمبر نشان می‌دهد که نگاه کردن آخرت بدون کیفیّت و چگونگی و حدود و جهات و مسافات و صفات است.

  • تراقى: رقى: بالا رفتن و بالا بردن. ترقوه: گلو. عرب آن را مقدم حلق‏ در بالاى سينه گفته‌‏اند، علت اين تسميه آنست كه نفس در آن بالا مى‏‌رود، جمع آن تراقى است، استخوانهاى اطراف گردن نيز گفته‌‏اند

  • «تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است كه دور گلو را فراگرفته است.

    «راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رقى» است. به اوراد و اذكارى كه موجب شفاى‌ مريض مى‌شود، «رقية» گويند. پس‌ «راقٍ»: هرچيزى كه مايه نجات بيمار از مرگ است.

  • يتمطى: مطا: پشت. مطيه: شترى كه به پشتش سوار شوند، تمطى: كشيدن پشت و تكبر «تمطّى الرجل؛ تمدد و تبختر».
    كلمه‌ «يَتَمَطَّى» يا از «مط» به معناى دراز كردن پا و يا از مطاء به معناى پشت كردن است كه هر دو كنايه از تكّبر و تبختر است.

به فرموده امام صادق عليه السلام، جان دادن مؤمن مانند بوييدن بهترين بوييدنى‌هاست.

  • سدى: مهمل. بدون تكليف بدون ثواب و عقاب. اين كلمه فقط يك بار در قرآن مجيد آمده است.
    «سُدىً» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مى‌گويند.

در حديث مى‌خوانيم: «من ترك الصلاة معتمدا فقد كفر»
هركس با توجّه و از روى عمد نماز را ترك كند، كافر است.

راق: اسم فاعل است بالا رونده و بالا برنده. آن را نجات دهنده، شفا دهنده و حمايت كننده گفته‌‏اند

  • التفت: لف: پيچيدن و جمع كردن. «لفه لفا: ضمّه و جمعه» التفاف: پيچيدن.
  • ساق: ما بين پا و زانو. نحو كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها نمل/ 44 آن را در آيه شدّت معنى كرده‏‌اند در مجمع فرموده: از «قامت الحرب على ساق» شدت قصد مى‌‏شود
  • مساق: سوق (بفتح سين): راندن، مساق مصدر ميمى از آنست، ظاهرا به معنى مفعول مى‌باشد
  • «لا صَدَّقَ»: زکات نداده است. تصدیق حق و حقیقت، از جمله قرآن و پیغمبر نکرده است.

  • «أَوْلَی»: سزاوارتر. درخورتر. مراد سزاوارتر به مرگ و نابودی است. بعضی گفته‌اند: فعل ماضی است؛ یعنی خدا مرگ تو را نزدیک گرداند و نابودت کند!

  • نطفه: آب كم. آب صاف شده راغب گويد: «النطفة: الماء الصافى» نطف: چكيدن توأم با صاف شدن.
  • منى: منى (بر وزن عقل): اندازه‏‌گيرى. «منى لك المانى» يعنى اندازه گيرى براى تو اندازه گيرى كرد. راغب گويد: نطفه را از آن منى گويند كه با قدرت خدا اندازه گيرى شده است. آن را ريختن نيز گفته‏‌اند: «امنى الدماء: اراقها»
  • «عَلَقَةً»: خون لخته و دَلَمه.

  • «سَوّی»: اندام او را همآهنگ کرد و سر و سامان داد.

با فردوسی...
ما را در سایت با فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maktoob11 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:19